چکیده
از فضایل اخلاقی مورد تأکید در اسلام «عفاف» است که در اصطلاح به نیروی درونی تعدیل کننده شهوات و غرایز انسان اطلاق میشود. توجه بسیار آیات و روایات نشان از اهمیت بیحد و حصر این مسأله در اسلام دارد؛ چرا که بدون آن انسان در مسیر اعتدال قرار نگرفته و به سعادت حقیقی خود نائل نخواهد شد. گویش صحیح عفاف به فتح عین است و نباید آن را مترادف حجاب دانست؛ بلکه عفاف از ابعاد وسیعی برخوردار است که حجاب یکی از مصادیق آن میباشد و استعمال عفاف در معنای حجاب از قبیل استعمال لفظ کل در جزء آن است. همچن..ین عفاف صفت مشترک میان نوع انسان است لذا اختصاص به زمان و مکان خاصی ندارد و میان مرد و زن مشترک است. ابعاد عفاف نیز جنبههای مختلف زندگی بشر را در برگرفته و انسان هم در کردار، هم در گفتار و هم افکار دعوت به رعایت عفاف و خویشتنداری شده است. اهمیت این امر موجب گردیده که قسمت عظیمی از دستورات اخلاقی اسلام بدان اختصاص داشته باشد.
کلید واژه
عفاف، حجاب، شهوت، پوشش، فضایل اخلاقی، امور فطری
1) طرح مسأله
«عفاف» یا «عفت» یکی از فضایل اخلاقی است که همواره در تعالیم اسلامی جایگاه والایی داشته و توجه خاصی بدان شده است. در روایات متعددی «عفاف» بهترین عبادت شمرده شده (کلینی، 1365: ج2، صص80-79 ؛ حر عاملی، 1409ق: ج15، صص250-249) و امیرالمومنین علی(ع) آن را بهترین خوی و خصلت و سر منشأ هر خیر و نیکی خوانده و مقام و منزلت عفیف را با مقام شهید در راه خدا مقایسه کرده است (تمیمی آمدی، 1366: ص256). اهمیت عفاف بدان خاطر است که به عنوان یک حالت درونی که از فطرت انسان سرچشمه میگیرد، بهترین عامل برای کنترل و تعدیل شهوات است؛ البته شهوت در معنای عام آن؛ نه فقط شهوت جنسی؛ چنانکه به اشتباه از معنای عفاف برداشت شده است.
با این همه واژه «عفاف» آنگونه که بایسته و شایسته است، شناخته نشده؛ لذا یا مترادف حجاب دانسته شده و یا معنای آن به پاکدامنی و خویشتنداری در مسائل جنسی تقلیل داده شده است. در حالیکه معنا و مفهوم عفاف فراتر و گسترده تر از این است. مفهومی که از عفاف رواج یافته نه با معنای لغوی آن سازگاری دارد و نه با آنچه در تعالیم اسلامی در معنای عفاف ذکر شده است. گستره عفاف به گستردگی زندگی انسان است و اختصاص به غریزه جنسی ندارد. لازم به ذکر است تنها در بعد مفهومی و معنایی عفاف نیست که خبط شده؛ بلکه گویش و تلفظ آن نیز تغییر یافته است؛ این واژه در حالیکه به فتح عین است، به کسر عین تلفظ میشود.
2)تعریف عفاف
1-2) عفاف در لغت
واژه «عَفاف» به فتح عین، مصدر ماده «عَفَّ» میباشد که مصدر دیگر آن «عِفّه» است و این دو دقیقاً به یک معنا میباشند و به جای یکدیگر به کار میروند. کتاب «العین» عفت را اینگونه معنی کرده: «العفه الکفّ عما لا یَحِلُّ»: «عفت، خودداری از چیزی است که حلال نباشد» (فراهیدی، 1405ق: ج1، ص92).
«ابن منظور» در تعریف واژه عفاف میگوید:«خودداری از عمل یا سخنی که حلال و نیکو نیست» (ابن منظور، 1414ق: ج9، ص253).
«راغب اصفهانی» میگوید: «العفّه حصول حاله للنفسِ تمنعُ بها عن غلبه الشهوه»: «عفت حالت درونی و نفسانی است که توسط آن از غلبه شهوت جلوگیری میشود» و در ادامه میافزاید: «و أصله الإقتصار علی تناول الشیء القلیل»: «اصل آن، اکتفا به بهرهمندی کم از چیزی است» (راغب اصفهانی، 1412ق: ص573؛ قرشی، 1371ش: ج5، صص19-18).
2-2) مفهوم اصطلاحی عفاف
عفاف و عفت از اصطلاحاتی است که در علم اخلاق از آن بحث میشود و علمای اخلاق در تعریف آن گفتهاند: «عفت آن است که قوه شهویه در خوردن و نکاح (امور جنسی) از حیث کم و کیف مطیع و فرمانبر عقل باشد و از آنچه عقل نهی میکند، اجتناب کند و این همان حد اعتدال است که عقل و شرع پسندیده است» (مجتبوی، 1364: ج2، ص15). شهید مطهری «عفاف» را اینگونه تعریف میکند: «عفاف و پاکدامنی یک حالت نفسانی است؛ یعنی رام بودن قوه شهوانی تحت حکومت عقل و ایمان، تحت تأثیر قوه شهوانی نبودن، شره نداشتن» (مطهری، 1373: ص152). عفت در حقیقت کنترل شهوت است و شهوت در لغت یک مفهوم عام دارد که هرگونه خواهش نفس و میل و رغبت به لذات مادی را شامل میشود. اما شهوت یک مفهوم خاص هم دارد که همان شهوت جنسی است.
بنابراین عفت نیز دو مفهوم دارد؛ یک مفهوم عام که عبارت است از خویشتنداری در برابر هرگونه تمایل افراطی نفسانی و مفهوم خاص آن خودداری از تمایلات افراطی جنسی است. غالباً در روایات وکتب اخلاق منظور از عفت، خویشتنداری در خوردن و امور جنسی است که برترین عبادات شمرده شده و به آن بسیار تأکید شده است. چنانکه امام باقر (ع) فرمودهاند: «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْءٍ أَفْضَلَ مِنْ عِفَّه بَطْنٍ وَ فَرْجٍ» و در روایت دیگری از ایشان آمده: «عفت شکم و پاکدامنی بهترین عبادت است» (کلینی، 1365: ج2، ص1).
دلیل اینکه بر این جنبه از عفت بیشتر تأکید شده این است که شهوت جنسی قویتر از دیگر شهوات است و انسان در این امور بیشتر در معرض خطر و سقوط قرار میگیرد و اعتدال در این امور دشوارتر است. از پیامبر اکرم(ص) روایت داریم: «دو چیز تو خالی بیشتر از هر چیز دیگری امتم را وارد جهنم میکند، یکی شکم و دیگری فرج» (همان).
تأکید بر این جنبه از عفاف، خصوصاً عفاف در امور جنسی چه در روایات و چه در کتب اخلاق آنقدر زیاد است که عرف نیز عفاف را کنترل شهوت جنسی میداند؛ گویی تمام معنای «عفاف» در همین خلاصه شده است، حال آنکه عفاف از ابعاد گستردهای برخوردار است که همه جنبههای زندگی حیات انسان را در برمیگیرد.
لازم است یاد آور شویم که «عفت»، کشتن شهوت نیست؛ بلکه کنترل آن و اعتدال بخشیدن به آن است. در مقابل عفت دو صفت رذیله وجود دارد؛ یکی «شره» و آزمندی و آن عبارت است از عنان گسیختگی نفس و فرو رفتن درلذات شهوانی و دیگر «خمود» (ضعف وسستی) و آن عبارت است از منع نفس از آنچه برای بدن ضرورت دارد.
3) تمایز مفهومی «عفاف» و «حجاب»
عفاف و حجاب به عنوان دو ارزش در جامعه بشری بویژه جوامع اسلامی همواره در کنار هم و گاه به جای هم به کار رفتهاند. در بررسی کتب لغت برای واژه «حجاب» چند معنا مییابیم. حجاب به معنی پوشش (ابن منظور، 1414ق: ج1، ص298) و چیزی است که بین بیننده و آنچه میبیند، حائل شود (طریحی، 1375: ج2، ص34). اصل کلمه حجاب به معنای پرده است و چون پرده خصوصیت پوشانندگی و مانع شدن را دارد، این معانی را به حجاب دادهاند.
با توجه به معانی ذکر شده، حجاب یک امر ظاهری و بیرونی است؛ یعنی در حقیقت پوشش ظاهری افراد، بویژه زنان را حجاب میگویند. اما «عفاف» چنانکه قبلاً اشاره شد، یک حالت درونی است که انسان را از گناه وحرام باز میدارد و آثار آن در گفتار و کردار انسان نمود پیدا میکند.
از مقایسه معانی «حجاب» و «عفاف» به این نتیجه میرسیم که عفاف یک حالت نفسانی و درونی است که نمودهای گوناگونی دارد از جمله، عفت در نگاه، عفت در گفتار، عفت در راه رفتن، عفت در زینت، عفت در پوشش و…. که «حجاب» در حقیقت همان نمود «عفاف» در نوع پوشش است.
«حجاب» همان پوشش ویژه و «عفت» یک خصلت و بینش و منش است. عفت فراتر و برتر از حجاب است. در حقیقت، استعمال لفظ «عفاف» درمورد «حجاب و پوشش» از قبیل استعمال لفظ کل در بعضی از مصادیق آن است.
4) عفاف، فطری یا اکتسابی؛ نسبی یا مطلق؟
سؤالی که شاید درباره عفاف و امور شبیه به آن مطرح میشود، این است که آیا این امور فطری هستند یا اکتسابی؟ آیا انسان فطرتاً گرایش به این امور دارد یا عواملی چون دین، جامعه، فرهنگ و یا مصلحت آن را بهوجود آورده است؟ دانستن این مطلب به ما کمک میکند تا دربارة نسبی و یا مطلق بودن «عفاف» نیز نتیجه بگیریم. اگر «عفاف» فطری باشد، یک صفت مشترک بین نوع انسان بوده و تابع زمان و مکان نیست؛ اما اگر یک امر اکتسابی باشد، تابع زمان و مکان بوده و بنابراین نه یک امر مطلق و ثابت است ونه مشترک بین انسانها؛ بلکه ممکن است در جامعهای عفاف به عنوان یک ارزش و هنجار محسوب شود و در جامعهای دیگر، ضدارزش و ناهنجار و همینطور ممکن است در یک دوره زمانی «عفاف» مورد توجه باشد و در زمان دیگر فضلیت محسوب نشده و مورد توجه نباشد.
برخی با نفی فطری بودن «عفاف» و اموری مانند آن، خواستهاند اصالت انسانی آن را زیر سؤال برده و از ارزش آن بکاهند. ویل دورانت میگوید: «حیا امری فطری نیست، بلکه اکتسابی است. زنان دریافتند که دست و دلبازی مایه طعن و نفرین و تحقیر آنهاست و این امر را به دختران خود یاد دادند» (ر.ک. مطهری، 1375: ص 52). این گروه معتقدند در هر فرهنگ و تمدنی یک سری ارزشها وجود دارد که برخاسته از همان فرهنگ و تمدن است و ممکن است پس از مدتی این ارزشها از بین رفته یا کمرنگ شود و ارزشهای دیگری جایگزین آن شود؛ بنابراین نمیتوان گفت این امور فطری هستند. این افراد برای ادعاهای خود دلایلی نیز دارند، مثلاً اگر «عفاف» یک امر فطری بود، نباید فرهنگها و جوامع در مورد آن اختلاف میداشتند و یا اینکه در جوامع بدوی و دور از تمدن نیز باید این امر رعایت میشد، در حالیکه در این جوامع «عفاف» وجود نداشته است.
کسانیکه فطری بودن «عفاف» را با این استدلالها زیر سؤال میبرند، در حقیقت بین اصل «عفاف» به عنوان «حالت نفسانی» و مصادیق آن مانند «حجاب» خلط کردهاند. آنچه در فطرت بشر است و اصالت انسانی دارد، اصل عفاف است به عنوان «یک حالت نفسانی» نه مصادیق و نمودهای بیرونی آن. اگر میبینیم که در فرهنگهای مختلف با مسأله حجاب به شکل متفاوت برخورد میشود یا به گفته این افراد در جوامع بدوی حجاب وجود نداشته است، این دلیل بر عدم اصالت اصل عفاف نیست، چرا که «حجاب» یک مصداق از عفاف است؛ بنابراین، این موضوع عفاف است که از زمان و مکان تأثیر پذیرفته و تغییر کرده است، نه اصل عفاف. اصل عفاف یک امر فطری است و فطرت انسان تغییر و تبدیل ندارد. فطرت امری است که خداوند متعال آن را در وجود انسان قرار داده و انسان بدون اکتساب در عمق ضمیر ناخودآگاه خود به آن میل و رغبت دارد.
اما اینکه مخالفان فطری بودن عفاف استدلال میکنند که در جوامع بدوی «حجاب» رعایت نمیشده است و این را دلیل بر فطری نبودن «عفاف» میدانند، باید گفت اگر بخواهیم یک جامعه ابتدایی را مبنای این امر قرار دهیم، باید جامعه دو نفری حضرت آدم و حوا(ع) را در نظر بگیریم که از هیچ عامل زمانی و مکانی متأثر نشده و هنوز بر فطرت پاک انسانی خود باقی است. در داستان آدم و حوا و اخراج آن دو از بهشت در قرآن آمده است: «.... فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ...» «چون از آن درخت خوردند، شرمگاههایشان آشکار شد و به پوشیدن خویش از برگهای بهشتی پرداختند» (اعراف، 22).
5) عفاف، فضیلتی برای مرد و زن
ممکن است به ذهن بیاید که آیا «عفاف» به جنسیت خاصی اختصاص دارد؟ یا اینکه چرا در اسلام همیشه نسبت به عفاف زنان توصیه شده و از عفاف مردان سخنی به میان نیامده و یا کمتر بر آن تاکید شده است؟ آیا این تبعیض بین دو جنس نیست؟
در پاسخ باید گفت: تأمل در معنای لغوی و اصصلاحی عفاف حاکی از آن است که عفاف حالتی درونی است که انسان را از گناه و حرام باز میدارد و این امر اختصاص به جنس زن ندارد بلکه هم برای زن و هم برای مرد یک فضیلت محسوب میشود. اما عفاف زن و مرد تا حدودی با هم متفاوت است و این تفاوت، دلیل بر تبعیض نیست. چرا که خیلی از صفات مرد و زن با هم متفاوت است و با توجه به تفاوتهایی که بین این دو جنس وجود دارد، هریک اقتضای برخی صفات و خصلتها را میکند و البته خیلی از صفات هم بین آنها مشترک و یک شکل است.
اما برای اینکه بدانیم تفاوت عفاف زن و مرد در چیست و دلیل آن چه چیزی است، باید به تعریف عفاف برگردیم. چنانکه قبلاً بیان شد، عفاف یک معنای عام دارد و یک معنای خاص. مفهوم عام آن همان «حالت نفسانی» است که در مقابل شهوت به معنای عام آن مطرح است و آن را کنترل میکند و تعدیل مینماید و معنای خاص آن که همان معنای مصطلح است، کنترل شهوت جنسی است.
در اصل عفاف تفاوتی در دو جنس نیست، اما در مصادیق آن تفاوتهای اندکی وجود دارد. قرآن کریم در معرفی ملکه عفاف، هم از مردان تمثیل میآورد و هم از زنان؛ هم یوسف(ع) مبتلا میشود و با عفاف نجات مییابد و هم مریم(ع). اگر در قرآن به زنان دستور «غض بصر» و «حفظ فرج» داده شده: «وقُلْ للمؤمنات یغضُضنَ مِنْ أبصارهنَّ و یحفظنَ فروجَهن» قبل از آن این دستور را برای مردان صادر کرده است: «قُلْ للمؤمنینَ یغضّوا مِنْ أبصارهم و یحفظوا فروجَهم» اگر نمایان کردن زینت و آرایش زن برای غیر مرد خود گناه شمرده شده «ولایبدینَ زینتَهُنَّ إلّا ما ظهر منها» مرد به کلی از برخی آرایشها و زینتها منع شده است. عفاف در گفتار و عفاف در بعد مادی هم که اصلا ارتباطی به جنسیت ندارد و بحثی در آن نیست؛ کسی هم ادعا نکرده که در این زمینهها اسلام بین زن و مرد تفاوت قائل شده است.
از چهار آیه قرآن که مادة «عفاف» در آنها به کار رفته، سه مورد دستور عفاف عام است و شامل مرد و زن میشود و فقط در یک آیه خطاب مخصوص جنس مؤنث است: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمیعٌ علیم» (نور، 60).
بنابراین، چنانکه میبینیم در بسیاری از موارد دستور عفت برای زن ومرد یکسان است. اما در مواردی تاکید اسلام به رعایت آن از جانب یک جنس بوده که یکی از این موارد، حجاب و پوشش است. اسلام دستور پوشش را هم به مرد داده هم به زن؛ اما حجاب و پوشش زن نسبت به مرد مؤکد و شدیدتر است. مورد دیگری که برای زنان تأکید شده، پرهیز از عشوه و ناز در سخن گفتن و راه رفتن است: «یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً» (احزاب، 32).
گرچه در این آیه زنان پیامبر مورد خطاب قرار گرفتهاند؛ ولی دستور عام است و شامل تمام زنان مسلمان میشود. چنانکه علامه طباطبایی میفرماید: «این امور بین همسران پیامبر و سایر زنان مشترک است و جمله «لستنّ کأَحد من النّساء» تأکیدی است برای همسران پیامبر(ص)» (طباطبایی، 1374: ج 16، ص 461) و در تفسیر اطیب البیان آمده است: «خطاب به زنهای پیغمبر است ولی تکلیف تمام زنهاست. غایة الامر از آنها توقع بیشتر است چون علاوه بر اینکه حجت بر آنها تمامتر است اهانت و اذیت به پیغمبر است» (طیب، 1378: ج 10، ص499).
اگر میبینیم وظیفه پوشش به زن اختصاص یافته یا به او بیشتر از مردان تأکید شده، بدین جهت است که زن مظهر جمال و زیبایی است و مرد شیفته جمال اوست. بنابراین تمایل مرد به چشم چرانی است و تمایل زن به خودنمایی و به تبع آن دستور پوشش و امتناع از عشوه و ناز و تبّرج برای زن صادر و دستور پرهیز از چشم چرانی گرچه برای هر دو صادر شده، امّا در منابع اسلامی در مورد مرد به مراتب بیشتر تأکید شده است. به هر حال چون دستور عفاف مطابق با وضعیت طبیعی زن و مرد و برخاسته از واقعیتهای وجودی آنها است، تبعیض محسوب نمیشود؛ بلکه این تفاوتها به صلاح بشریت و لازمه بقاء نسل او است.
ادامه دارد